براى بیشتر حج گزاران توفیق تشرف، به مکه و مدینه، تنها یک بار اتفاق مى افتد، اما چنانکه خصلت طبیعى آدمى است که هر گاه نعمتى را در اختیار دارد با توهّم اینکه همیشه آن نعمت باقى است، قدردان آن نیست و در صدد بهره گیرى از آن برنمى آید و این نیز از توطئه هاى ابلیس است تا انسان را از برکات عظیم حج محروم سازد و با هر افسون و نیرنگى که شده رنج او را بى حاصل کند.
لذا زائر باید بهوش باشد و شیطان را طرد کند و به اشتغالات مادى مجال ندهد که قلب او را تسخیر کند. زائر گرامى باید توجه کند که عرفات با آنهمه عظمت و فضیلت، فقط یک روز است و مشعر یک شب و منا سه روز و دو شب و مکه یک یا دو هفته و مدینه کمتر از ده روز و این مواقف میعادگاه اولیاءالله است که حاجیان براى درک آن، آه حسرت مى کشیدند و دولتى است مستعجل که به سرعت سپرى مى شود و شاید دیگر تکرار نگردد. کدامین غبن و خسارت بالاتر از این که انسان دست خالى از آن مشاهد شریفه و مواقف کریمه مراجعت کند، همانند تشنه اى که از لب دریا خشک لب برگردد!
به منظور اغتنام فرصت و بهرهورى از معنویت حج، که اساس انسان سازى است، نخست باید وارستگى از تعلّقات مادى را تمرین کرد. تذکّر خاطره حضرت ابراهیم و اسماعیل و هاجر که در حج نماد وارستگى هستند، در اینجا بسیار سودمند است و تشریح داستان قربانى اسماعیل و قربانگاه منا درسى است براى حاجیان تا بدانند آن کس که
آهنگ دیار یار دارد، باید از اغیار دل برکند.
در این داستان هر چند حکمت خداوندى ایجاب کرد، اسماعیل قربان نشود و بماند تا نسلى موحّد از دودمان او پدید آید و شجره پاک رسالت از آن نسل بروید و به ثمر نشیند، اما ابراهیم و اسماعیل در این آزمایشِ بزرگ پیروز شدند. آنها بى درنگ سر تسلیم فرود آوردند و خود را براى آن فداکارى آماده ساختند و بدینسان مقصودِ اصلى تحقق یافت. چه، مقصد اصلى، که در علم حق گذشته بود، ذبح اسماعیل نبود بلکه ذبح محبت فرزند و دل از تعلّق غیرخدا تهى کردن بود که این به تمام معنى تحقق یافت و ابراهیم با افکندن فرزند بر خاک منا و نهادن کارد بر گلوى او، تعلّق فرزند را که عمیق ترین تعلّقات بود و به طریق اولى سایر علائق را نیز در مسلخ عشق قربان کرد.
«همینکه تسلیم شدند و او را با پیشانى بر زمین افکند، وى را ندا دادیم: هان اى ابراهیم! آن رؤیا را تصدیق کردى، آرى نیکو کاران را اینچنین پاداش دهیم»; } فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ{.(1)
این داستان بلنداى قلّه فداکارى را به نمایش مى گذارد. پدر پیرى را نشان مى دهد که در واپسین روزهاى زندگى خود، فرزند جوانش را در زیر آفتاب سوزان منا آن سرزمین خاموش اما پر غوغا، روى خاک هاى داغ افکنده، تا میان سر و بدنش جدایى بیفکند.
نه پدر را تردیدى است و نه فرزند را امتناعى. هر دو تسلیم محض اند، اما تنها این کارد است که نمى برد; چرا که خلیل فرمانش مى دهد و جلیل نهیش مى کند و قربانى به تأخیر مى افتد و ابراهیم خشمگین کارد را به سویى مى افکند تا خدایش اطمینان مى دهد که دیگر بس است، شما کار خود را کردید ما نیز پذیرفتیم و اینک قربانى دیگر به فدیه اسماعیل مى رسد و کار خاتمه پیدا مى کند و سنت قربانى جاودانه مى شود و نام ذبیح بر اسماعیل مى ماند; چرا که در حقیقت او ذبیح است ، ذبیحى که با اراده خود پذیراى قربان شدن گردید.
زائر گرامى! تو که رهپوى ابراهیم خلیل هستى، تأمل کن که رهروان قبله عشق در
پی نوشت :
1 ـ الصافات: 103 - 106
سرزمین آرزوها (منا) چگونه عمل کردند و همچنانکه در اعمال و مناسک به آنها تأسى جسته اى، در این کار نیز پیروى کن، آنچه را جز خداست از دل بیرون بریز. محبت هاى مجازى را قربان کن. محشر را بیاد آور که مال و اولاد سودى ندارد و تنها قلب سلیم از تو مى خواهند و بس; } یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْب سَلِیم{(1) قلبى که بى غلّ و غش باشد، آلوده به شرک و هوا نباشد، بل معمور به ایمان و محبت حقیقى و آکنده از مهر خدایى باشد.
تلاش کن با چنین قلبى آهنگ کوى دوست کنى و چون ابراهیم در جلب رضاى محبوب، سر از پا نشناسى، فانى فى الله شوى تا باقى بالله گردى که سفر حج سفر از خود به خدا و از اغیار به سوى یار است. اگر توانستى چنین حالتى را در خود پدید آورى سراپا نور مى شوى به گفته حافظ:
دست از مس وجود چو مردان ره شوى
تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى
از پاى تا سرت، همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بى پا و سر شوى
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوى
و اینجاست که مى توانى از سفر به سوى حق بهره گیرى و با توشه اى وافر به میان خلق باز گردى; چرا که «حج سفر از خلق به حق و ازحق به خلق، همراه باحق» است.
در چنین وضعى، دیگر از رذیلت هاى اخلاقى اثرى نمى ماند و همه فضیلت مى شود و غرض نهایى حج که رنگ خدایى گرفتن است تحقق مى پذیرد.
بنابراین، بر آموزش دهندگان است که عرفان حج و سیر و سلوک الى الله را که اصل اساسى این عبادت است، براى زائران بیان کنند و همراه احکام و مناسک، معارف حج را نیز آموزش دهند تا قلب ها را، و نه تنها قالب ها را، به حق متوجه سازند و در یک مراقبت دائمى، بر این مطلب تأکید ورزند تا زائر خانه خدا خالى نرود و خالى برگردد و از عرفان و معنویت و فضیلت ها پر شده باشد.
در چنین صورتى است که زائر فرصت هاى گرانقدر را در حرمین شریفین به
پی نوشت :
1 ـ شعراء: 88 و 89
کارهاى بیهوده مادى مشغول نمى دارد و عمده اوقاتش را به ذکر و فکر و نماز و دعا و قرآن و زیارت و عبادت سپرى مى کند و از آداب حرمین غفلت نمىورزد.
تمرین عطوفت و رأفت
چنانکه در مباحث اجتماعى حج تبیین شده، تحکیم روابط مسلمانان و پرورش روح نوع دوستى و چاره اندیشى دردها و مشکلات جهان اسلام یکى از اهداف محورى حج است.
حج اگر آنگونه که شایسته است تحقق پذیرد، علاوه بر آنکه روح را در فضاى معنویت و تکامل اخلاقى و عرفانى سیر و سلوک مى دهد، روحیه انساندوستى را عمق مى بخشد و در روابط عاطفى میان مسلمانان و پرورش رأفت و رحمت اسلامى و مواسات و ایثار، نقش مؤثر ایفا مى کند. و اگر حج گزار با چنین ارمغان معنوى باز گردد، آثار آن در همه جوانب حیات وى متبلور خواهد بود.
با توجه به این نکته حساس اجتماعى است که در روایات اهلبیت(علیهم السلام)اعمال خیر و قضاى حوائج مؤمنان و محرومان، با حج و عمره در کفه سنجش نهاده مى شود تا اهل ایمان، بویژه حج گزاران توجه کنند که ثواب و پاداش را تنها در حج و عمره نجویند بلکه باید به فکر اعمال صالحى نیز باشند که پاداش آن کمتر از حج و عمره نیست و بلکه گاه پاداش مضاعفى براى آنها دارد و آن تلاش در جهت رفع گرفتارى مؤمنان و درمان دردمندان و خدمت به نیازمندان جامعه است. به مثل معروف گاه مى شود که حج در کنار خانه انسان است و او توفیق درک آن را ندارد.
ابى بصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «اگر من یک حج بجا آورم بیشتر دوست دارم تا بنده اى آزاد کنم و تا ده بنده بر شمرد و همچنان بر آن افزود تا به هفتاد بنده رسید سپس فرمود: و اگر خاندانى را از مسلمانان سرپرستى نمایم، گرسنگانشان را سیر کنم، برهنگانشان را بپوشانم و آنان را از اظهار نیازمندى بین مردم بى نیاز سازم، نزد من پسندیده تراست تا اینکه بطور مکرر حج گزارم وتا ده حج و سپس تاهفتاد حج برشمرد.»(1)
پی نوشت :
1 ـ بحار الانوار، ج99، ص5
مشمعل اسدى گوید: سالى به حج مشرف شدم، پس ازبازگشت، خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم، امام از ثواب حج براى من سخن گفت و پاداشى که خداوند در دنیا و آخرت براى حج گزار قرار داده است. سپس فرمود: آیا خبر دهم تو را به چیزى که ثواب آن بیشتر از اینهاست؟ عرض کردم: بفرمایید. فرمود:
«بر آوردن حاجت مؤمن از حج هاى مکرّر برتر و افضل است و تا ده حج را برشمرد.»; (لقَضاءُ حاجةِ امرئ مؤمن، أفضل مِنْ حَجّة وَ حَجَّة و حَجّة حتّى عَدَّ عشر حجج)(1)
و در روایت دیگر از آن حضرت است: «قَضاءُ حاجَة الْمُؤمن أفضل مِن طَواف وَ طَواف وَ طَواف حتّى عَدَّ عَشْراً»(2)
این روایات که نظیر بسیار دارد، براى اهمیت پاداش خدمات انسانى، کافى است. اینها هشدار به کسانى است که همه ساله براى حج و عمره مبالغى هزینه مى کنند اما اگر امر خیر و خدمت انسانى پیش آید، تعلل و بخل مىورزند و شانه از زیر بار مسؤولیت خالى مى کنند، در حالى که اگر کسى در پى جلب رضاى خدا و ثواب آخرت باشد، باید بداند که ثواب را فقط به حج و عمره نمى دهند که گاهى از روى دلخواه و تمایل نفسانى انجام مى گیرد و اگر چنین زائرى راست مى گوید چرا یکسال هزینه سفر خود را به مصرف یتیمان و مستضعفان و دردمندان نمى رساند و سیر و سفر را چون با خواسته دل او موافق است بر آنها ترجیح مى دهد؟ و گاه در یک سال بارها به سفرهاى زیارتى و سیاحتى مى رود و براى دید و بازدید سفرهایش ریخت و پاش مى کند اما اگر یک خانواده آبرومندى را ببیند که براى اجاره خانه یا ازدواج پسر و دخترشان در سختى و عسرت باشد اینجا دست کرمش گشوده نیست!
این است که در برخى اعمال، که صورت شرعى دارد، باید تردید کرد و به خداوند دروغ نگفت، که او بر زوایاى دل انسان ها آگاهى دارد. در اینجا مناسب است به ذکر داستانى بپردازیم و سخن را به پایان بریم.
پی نوشت :
1 ـ بحار الانوار، ج99، ص3
2 ـ من لایحضره الفقیه، ج2، ص134
یک داستان آموزنده
«شخصى بنام عبدالجبار مستوفى حج مى رفت. او هزار دینار زر همراه داشت، روزى از کوچه اى در کوفه مى گذشت به طور اتفاق به خرابه اى رسید، زنى را دید که در آنجا چیزى را جستجو مى کرد و بدنبال متاعى بود، ناگاه در گوشه اى مرغ مرده اى دید و آن را زیر چادر گرفت و از آن خرابه دور شد. عبدالجبار با خود گفت: این زن احتیاج دارد و فقیر است، باید ببینم وضع او چگونه است. بدنبال او رفت تا اینکه زن داخل خانه اى شد. کودکانش پیش او جمع شدند و گفتند: اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم؟ زن گفت: مرغى آورده ام تا براى شما بریان کنم! عبدالجبار چون این را شنید گریست و از همسایگان آن زن احوالش را پرسید. گفتند زن عبدالله بن زید علوى است. شوهرش را حَجّاج کشته و کودکانش را یتیم کرده است. مروت خاندان رسالت، وى را نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند. عبدالجبار با خود گفت: اگر حج خواهى کرد، حجّ تو این است. آن هزار دینار را از میان باز کرد و به آن خانه رفت و کیسه زر را به آن زن داد و برگشت و خودش در آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد. چون حاجیان مراجعت کردند و به کوفه نزدیک شدند مردمان به استقبال آنها رفتند، عبدالجبار نیز رفت. چون نزدیک قافله رسید، شتر سوارى، جلو آمد و بر وى سلام کرد و گفت:
اى عبدالجبار! از آن روز که در عرفات ده هزار دینار به من سپردى تو را مى جویم، زر خود را بستان، و ده هزار دینار به وى داد و ناپدید شد. آوازى برآمد که اى عبدالجبار! هزار دینار در راه مابذل کردى ده هزار دینار فرستادیم و فرشته اى را به صورت تو خلق کردیم تا از برایت هر ساله حج گزارد تا زنده باشى که براى بندگانم معلوم شود که رنج هیچ نیکوکارى به درگاه ما ضایع نیست»(1)
غرض از نگارش این سطور پایین آوردن منزلت حج نیست. چه، در روایت آمده است که اگر کسى هم وزن کوه ابوقبیس طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق کند جاى حج را نخواهد گرفت، همچنین در تکرار حج سفارشات مؤکّدى است و خانه خدا نباید خالى بماند و شعار بلند آوازه حج باید جاودانه باشد، هدف یادآورى این نکته مهم است که یک بعدى نباید نگریست و راه افراط و تفریط نباید پیمود که حج جایى دارد و خدمت به
پی نوشت :
1 ـ رحیم کارگر، داستان ها و حکایتهاى حج، ص39 و 40، از کتاب مصابیح القلوب و چند منبع دیگر.
بندگان نیازمند خدا جایى و هر یک نباید دیگرى را نفى کند و از هیچکدام نباید غفلت ورزید.
دعا و نیابت براى دیگران
در همین راستا و پیوند عاطفى با دیگر مسلمانان، بر زائر است همانگونه که در روایت تأکید شده، دعاهاى خود را تعمیم دهد و مؤمنان را دعا کند و در اعمال مستحبى چون طواف، عمره مفرده و حج مستحبى، براى دیگران نیابت کند. چه این کار نه تنها از ثواب عمل وى نمى کاهد بلکه سبب آن مى شود که عملش مقبول و دعایش مستجاب گردد.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اگر هزار نفر را در حج خود شریک سازى براى هر یک از آنها یک حج خواهد بود، بدون آنکه از حج تو چیزى کسر شود»; (لوأشرکت ألفاً فی حجّتک لکان لکلّ واحد حجةً مِنْ غَیْر أنْ تنقص حجتُک شیئاً).(1)
على بن ابراهیم از پدرش (ابراهیم بن هاشم) نقل مى کند که عبدالله جندب را در موقف (عرفات) دیدم، حالتى بهتر از حالت او ندیده بودم. دست ها به آسمان برداشته یکسره اشک بر چهره اش جارى بود و بر زمین مى ریخت. همینکه مردم متفرق شدند گفتم: اى ابامحمد! موقفى بهتر از موقف تو هرگز ندیده بودم.
در پاسخ گفت: به خدا جز براى برادرانم دعا نکردم; زیرا حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام)مرا خبر داد که اگر کسى پشت سر برادرش دعا کند وى را از جانب عرش ندا دهند که:
«صد هزار برابر آنچه خواستى براى تو باد»; (ولک مائةُ ألف ضعف مثله)
و من دوست نداشتم که صد هزار تضمین شده را رها کنم و به دعا براى خود بپردازم که نمى دانم آیا به اجابت مى رسد یا نه؟! آرى در دعا نیز مردم مقدم اند.
پی نوشت :
1 ـ کافى، ج4، ص316
بنابراین حج گزار باید از حصار فردیت خارج شود و به دریاى انسان ها بپیوندد تا خود نیز در این دریا از فیض ربوبى برخوردار گردد.
وداع با حرمین
براى زائر خانه خدا، از آن هنگام که آهنگ بازگشت به وطن دارد تا رسیدن به خانه، آدابى است; از جمله:
تودیع با حرمین:
مستحب است که زائر براى آخرین بار طواف وداع کند و از خانه خدا بیرون آید ونیز با زیارت وداع حرم نبوى و جنة البقیع را ترک گوید و همانگونه که در ادعیه وزیارات آمده، از خداوند بخواهد که آن را آخرین زیارت او قرار ندهد; چرا که تعلّق قلب به خدا و رسول وائمه هدى(علیهم السلام) و اماکن مقدسه ومشاهد مشرفه ازلوازم ایمان و محبت است (مَنْ أحبّ شیئاً اَحَبّ آثاره) و هم عامل هدایت و تربیت، و این تعلّق و وابستگى باید جاودانه باشد.
وداع با کعبه معظمه
معاویة بن عمار از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که فرمود: هرگاه خواستى از مکه خارج شوى، با خانه خدا وداع کن و هفت شوط طواف بنما و اگر توانستى حجرالأسود و رکن یمانى را در هر شوط استلام کن و اگر نتوانى از حجر آغاز و بدانجا ختم مى کنى و اگر نتوانستى طواف کنى رخصت دارى. آنگاه به مستجار برو و همان کار کن که روز ورود نمودى. سپس از خداوند براى خود طلب خیر کن و پس از استلام حجر شکم را بر خانه کعبه بچسبان و حمد و ثناى الهى بگو و بر محمد(صلى الله علیه وآله)و خاندانش درود فرست و بگو:
«...أللّهمّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ بَیْتِک».
«خدایا! این را آخرین دیدار من با خانه ات قرار نده.»
بعد از آن، به زمزم برو و آب بنوش و بیرون بیا و بگو:
«آئبون تائبون عابدون، لربّنا حامدون الى ربّنا راغبون راجعون»
«بازگشت کنندگانیم و توجه کنندگان و پرستندگان و ستایشگران اوییم به خداوندگارمان راغبیم و به سوى او رجوع کنندگانیم.»
معاویة بن عمار مى گوید: امام صادق(علیه السلام)بدینگونه با کعبه وداع کرد و چون خواست از مسجد الحرام خارج شود، درِ مسجد خود را بر زمین افکند و سجده طولانى نمود و آنگاه برخاست و خارج شد.(1)
و نیز از سخنان آن حضرت است که چون وداع خانه کنى، دست خود را بر در بگذار و بگو:
«المِسْکِینُ بِبابِکَ فَتَصدّقْ علیه بِالجَنّة»(2)
«بیچاره اى بر درگاه تو است، او را با بهشت صدقه بده.»
و نیز توصیه شده که زائر هنگام وداع قصد بازگشت کند و این را از خداوند بخواهد. از سخن امام صادق(علیه السلام)است که:
«هر کس از مکه بازگردد، در حالى که قصد حج سال آینده را داشته باشد عمرش افزون شود.» (مَنْ رَجَعَ مِنْ مَکّة وَ هُوَ یَنْوی الْحَجّ مِنْ قابِل، زِیدَ فی عُمُرِهِ)(3).
همچنین در روایات نکوهش شده است از اینکه کسى حج کند و قصد بازگشت مجدد نداشته باشد. محمد بن ابى حمزه از قول امام معصوم آورده است که: «هرگاه کسى از مکه خارج شود و قصد مراجعت نداشته باشد، اجلش فرا رسد و عذابش نزدیک گردد.»(4)
پی نوشت :
1 ـ تهذیب، ج5، ص280
2 ـ همان، 282
3 ـ تهذیب، ج5، ص281
4 ـ تهذیب، ج5، ص281
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما) حج کرد و در بازگشت شعرى گفت بدین مضمون:
هنگامى که به کوه ثافل (بین مکه و شام) رسیدیم، از آن پس هرگز براى حج و عمره تا زنده ایم رجوع نخواهیم کرد.
اذا جعلنا ثافلاً یمیناً
فلا نعود بعده سنینا
للحج و العمرة ما بقینا
به دنبـال این سخـن، خداوند عمـرش راکوتـاه کرد و مرگـش را قبل از موعد رسانید. (فنقص الله مِنْ عُمْرِهِ وَ أماته قَبْلَ اَجَلِهِ)(1)
اینگونه سخنان از یزید و خاندانش غیر منتظره نیست. چه آنان منافقانى بودند کفر پیشه که حج برایشان مفهوم نداشت. او به مجلس شراب و غنا و قمار و لهو و میمون بازى و ولگردى وابستگى بیشترى داشت تا چیز دیگر و روح خبیث او با اسلام و حج بیگانه بود.
سوغات سفر
ازآدابومستحبات سفر،آوردن هدیه براى نزدیکان است.امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «اِذا سافَرَ أحْدُکُمْ فَلْیأتِ أهْلَه بِما تَیَسّر وَلَوْ بِحَجر...»(2)
این حدیث تأکید بر این است که مسافر دست خالى نیاید و چیزى به عنوان سوغات، هر چند کم بها، بیاورد آنگاه حضرت داستان حضرت ابراهیم را نقل کرد که هر گاه به دیدار اقوامش مى رفت و در بازگشت چیزى نداشت به خانه بیاورد، براى آرامش روح ساره همسرش مقدارى ریگ در خورجین مرکبش مى ریخت و بدین حال داخل مى شد و آن را در کنارى مى نهاد و به نماز مى ایستاد. چون ساره مى آمد و خورجین را باز
پی نوشت :
1 ـ همان، ج4، ص444
2 ـ تهذیب، ج5، ص337 و 338
مى کرد، مى دید داخل آن پر از آرد است! آن را خمیر مى کرد و نان مى پخت و ابراهیم را صدا مى زد که بیاید و تناول کند.
ابراهیم(علیه السلام) به ساره مى گفت: این نان از کجاست؟ ساره پاسخ مى داد از آن آردى که در خورجین آورده بودى. آنگاه ابراهیم سر به آسمان برداشته، و مى گفت: «بار خدایا! گواهى مى دهم که تویى خلیل و دوست بنده خود» (أشْهَدُ أنّکَ الخَلِیل)(1).
هدیه حج:
علاوه بر آنچه در باب سوغات سفر دیدیم، در خصوص هدیه حج توصیه هاىویژه اى است. در روایت آمده است که: «هدیه حج از هزینه هاى حج است»،(هدیة الحَجّ مِنْ نَفَقَةِ الْحَجّ)(2)، (هدیة الْحَجّ مِنَ الْحَجّ)(3)
یعنى آنچه زائر به عنوان هدایاى حج مى آورد جزو هزینه هاى حج محسوب مى شود. بنابراین پاداش معنوى دارد.
مناسب است هدایاى حج و زیارت چیزى باشد که مناظر و مشاهد متبرکه را یاد آورد و هنگام عبادت و ذکر نیز به کار آید و خاطره حج و زیارت را تجدید کند.
و نیز در هدایاى حج، فقرا، یتیمان و مستمندان را نباید فراموش کرد که ثواب افزون ترى خواهد داشت.
گفتنى است که حج یک سفر معنوى است و بهترین سوغات این سفر، طهارت روح براى خود و دعا و زیارتِ نیابت براى مسلمین است، اما پسندیده و بلکه مستحب است که زائر براى خانواده و یا دوستان نزدیک خود هدیه بیاورد.
باید گفت که سوغات سفر آوردن باید به شیوه معقول و بقدر ممکن باشد و نباید به شکلى باشد که زائر از برکات معنوى حج محروم و یا کم بهره شود و اوقات گرانبها را به جاى عبادت و زیارت صرف خرید سوغات کند.
پی نوشت :
1 ـ تهذیب، ج5، ص337 و 338
2 ـ کافى، ج4، ص280; فقیه، ج2، ص225
3 ـ همان.
آداب زمزم
زمزم، نماد جوشش چشمه امید و آب حیات در کویر انقطاع و حریم پارسایى و از خود گذشتگى است.
در روایت به نوشیدن آب زمزم و نیز هدیه دادنِ آن، سفارش شده است; از جمله در کتاب «محجّة البیضاء» روایت کرده که هرکس آب زمزم بنوشد، از بیمارى شفایابد.(وَ رُوِىَ أنّ مَن روی مِن ماء زمزم أحدث له بِهِ شِفاء وَصَرف عنه داء)(1).
در ادعیه نیز آمده است که چون آب زمزم نوشیدى، علم نافع و سلامت و عافیت از خداوند طلب کن. در خصوص هدیه دادن آب زمزم نیز روایتى است که پیامبر اکرم آنگاه که در مدینه بود، مى خواست که آب زمزم برایش هدیه آورند; «وَ کان رَسُولُ الله(صلى الله علیه وآله)یَسْتَهْدِی ماء زَمْزَم وَ هُوَ بِالْمَدِینَة»(2)
حاجى! از مهمانى خدا چه آوردى؟
در روایت است که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)با دو حوله یمانى محرم شدند و همان را کفن خود قرار دادند(3) شاید این عمل رسول خدا رمزى باشد از این که زائر خانه خدا باید براى آخرت خود کارى کند و چیزى بیاورد. البته نه فقط لباس آخرت و حوله یمانى، که تهیه کردن آن سهل است، بلکه لباس تقوا و عمل صالح که ذخیره حقیقى آخرت است; «اِنّ خیر الزّاد التقوى» حج و عمره بازارند اما نه بازار دنیا، بلکه بازار آخرت. در این بازار باید در اندیشه سفر آخرت بود، چنانکه امام باقر(علیه السلام)مى فرماید:
«الحَجّ و العمرة سوقان من أسواق الآخرة اللازم لهما من أضیاف الله عزّوجلّ إن أبقاه أبقاه و لاذنب له و إن أماته أدخَلَه الجنّة»(4)
پی نوشت :
1 ـ محجة البیضاء فیض کاشانى، ج2، ص154
2 ـ همان.
3 ـ بحارالانوار، ج21، ص40
4 ـ من لایحضره الفقیه، ج2، ص143
«حج وعمره دوبازارند ازبازارهاى آخرت، کسى که ملازم آن دو باشد، در زمره میهمانان خداوند است، اگر او را زنده بدارد گناهش بخشد و اگر بمیراند به بهشت جاى دهد.»
بنابراین، آنچه حاجى به عنوان سوغات و هدیه براى دیگران مى آورد. سوغات واقعى نیست او براى خود باید چیزى ارزشمند و ماندگار بیاورد و آن آمرزش گناه و تحصیل بهشت است و این را به ارزانى نمى دهند و براى هر کس فراهم نمى شود. در این بازار معنوى باید چنین کالایى را خریدارى کرد و بهاى آن نیت خالص، عمل صالح، قلب سلیم و تحوّل روحى و مال حلال است. اثر چنین تحوّلى را باید دیگران در سیماى ظاهرى و سیرت و سیره عملى زائر ببینند.
زائر در فکر این نباشد که پس از اعمال با صورت و لباس آراسته جلو دوربین استقبال کنندگان ظاهر گردد و آنچه کمتر در سیمایش دیده مى شود همان معنویت حج و رنگ و بوى مدینه و گرد عرفات و مشعر و منا باشد! چنین زائرى در صحنه زندگى و معاشرت با مردم نیز نشانه اى از حج نخواهد داشت و تنها نامش را سنگین کرده و غرورش را افزون تر! باید به خدا پناه برد، ان شاءالله که زائران ما اینگونه نباشند و گرنه از حج تنها سیاحتى باقى مى ماند و بس که جاى دیگر نیز میسر بود.
بارى، حج نورانیت خاص دارد و این نورانیت را زائر، باید حفظ کند. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید:
«الحاجّ لایَزال عَلَیهِ نُورُ الْحَجّ ما لَمْ یُذنب»(1)
«حج گزار همواره نوانیت حج را با خود دارد، مادامى که مرتکب گناه نشود.»
آرى گناه نور ایمان را تحت الشعاع قرار مى دهد و ظلمات مادیت را بر قلب سایه افکن مى سازد.
بازگشت به وطن
پی نوشت :
1 ـ کافى، ج4، ص255
از جمله آداب حج، مربوط به بازگشت مسافر است. همچنانکه پسندیده است، زائر قبل از عزیمت خود به دیگران اعلام کند و با آنان تودیع نماید، در بازگشت نیز حقّ زائر است که دیگران به دیدن او بشتابند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرماید:
«حَقّ الْمُسْلِم عَلَى الْمُسْلِم اِذا أرادَ سَفَراً أنْ یُعلم اِخوانَه وَ حقٌّ على اِخوانِهِ اِذا قدم أن یأتوه»(1)
«حق مسلمان برگردن مسلمان این است که هر گاه قصد سفر دارد، برادرانش را مطلع سازد و بر برادران اوست که چون از سفر بازگردد به دیدنش بیایند.»
بدیهى است که در سفر حج و عمره، این دیدار ارزش معنوى و پاداش اخروى دارد، تا بدانجا که در برخى روایات به عنوان واجب از آن یاد شده است. حضرت على بن الحسین(علیهما السلام)مى فرماید:
«اى کسانى که موفق به حج نشده اید، هنگامى که حاجیان مى آیند، به استقبال آنها بشتابید و با آنان مصافحه کنید و قدرشان را بزرگ شمارید که این بر شما واجب است، تا در اجر و ثواب شریک آنان باشید.»; (یا مَعْشَر مَنْ لَمْ یَحِجّ! اسْتَبشِرُوا بالحاجّ اِذا قدموا فصافحوهم و عظموهم فاِنّ ذلک یجب علیکم تشارکوهم فى الأجر).(2)
و نیز امام باقر(علیه السلام)مى فرماید:
«زائر حج و عمره را احترام کنید که این بر شما واجب است.» (وَقِّرُوا الحاجّ وَ الْمُعْتَمِر فَاِنَّ ذلِکَ واجِبٌ عَلَیْکُم)(3) همچنین امام صادق(علیه السلام)به دیدار و مصافحه و و معانقه حجاج بیت الله هنگامى که از گرد راه مى رسند توصیه فرموده است:
«اگر کسى با حج گزارى که از گرد راه مى رسد، معانقه کند، گویى حجرالأسود را استلام نموده
پی نوشت :
1 ـ وسائل، ج8، ص337
2 ـ کافى، ج4، ص264
3 ـ وسائل، ج8، ص337
است.» (مَنْ عانَقَ حاجّاً بغباره کان کأنّما استلم الْحَجَر).(1)
و نیز امام صادق(علیه السلام) از جد بزرگوار خود حضرت سیدالساجدین(علیه السلام) نقل فرموده است که:
«بر زائر حج و عمره سبقت گیرید و مصافحه کنید، پیش از آنکه به گناه آلوده شوند»; (بادِرُوا بِالسَّلام عَلَى الحاجّ و المعتمر و مصافحتهم مِنْ قبل أن تخالطهم الذّنوب).(2)
از این روایات استفاده مى شود که زائر حرمین شریفین از مقام و منزلت والا برخوردار است; چرا که مهمان خداوند بزرگ بوده و یک سفر روحانى پیموده و با بذل مال و رنج تن ره توشه اى معنوى تحصیل کرده است و لذا زیارت او و مصافحه با او و سلام بر او، حقى است بر گردن دیگران.
بعلاوه چنانکه دیدیم، از نظر ثواب، دیدار زائر خانه خدا با همان گرد و غبار سفر به مثابه زیارت و استلام حجر و مشارکت در ثواب حج و زیارت اوست.
زائر باید خود این قدر و منزلت را بداند و بشناسد، و آن حالت معنوى را که به دست آورده، با گناه از دست ندهد و همچنین در بازگشت به وطن، صورتى را که به خانه کعبه تبرک شده و گرد منا و عرفات و بقیع و مدینه را با خود دارد و دیگران مى خواهند بدان تبرک جویند، از سیماى زائر خانه خدا خارج نسازد. چه، ره آورد واقعى این سفر چنانکه مکرر گفته ایم، همانا منوّر شدن به نور ایمان و اتصاف به سیرت صالحین است که براى حج گزار مى ماند و در دنیا و قبر و برزخ و آخرت او را همراهى مى کند.
پی نوشت :
1 ـ وسائل، ج8، ص 328
2 ـ وسائل، ج8، ص327